همه ایرانیان شهری که من در آن به دنیا آمده ام و تمام کودکی و نوجوانی و جوانی ام را تا بیست و چند سالگی آنجا گذراندم را با دختران زیبا و شراب و شعرش می شناسند، اما شاید خیلی از مصرف کنندگان غیر ایرانی شرابِ«شیراز» ندانند که نام برند مورد علاقه شان نام شهری است در جمهوری اسلامی ایران که به خاطر شرایط آب و هوایی اش احاطه شده با باغ ها و تاکستان های فراوان و حتی امروز هم که خرید و فروش و تولید هر گونه نوشیدنی الکلی در ایران ممنوع است، بخش بزرگی از انگورهای تاکستان های شهر پیش فروش می شود به شراب سازان خانگی که روز به روز تعدادشان نیز هم دارد بیشتر می شود.
یکی از همین تاکستان ها رو به روی خانه ما بود. پدرم همیشه فصل برداشت انگور که می شد با حسرت از پنجره به کارگرانی که مشغول چیدن انگورها بودند، نگاه می کرد و این شعر حافظ را می خواند:
شیرازی ها علاوه بر شراب و شعر به یک چیز دیگر هم معرف اند و آن هم تنبلی است که البته برای شهری که مهد شراب و شعر تغزلی پارسی باشد، چندان هم دور از انتظار نیست. جک های زیادی هم دوباره همین تنبلی برای شیرازی ها ساخته اند که البته برعکس اصفهانی ها که در جک های به خساست و قزوینی ها که به بچه بازی معروف اند و معلوم نیست ریشه تاریخی و اجتماعی این جک ها کجای تاریخ نهفته است، در مورد شیرازی ها این تنبلی کاملا ریشه تاریخی دارد.
اصولا شیرازی ها در طول تاریخ ثابت کرده اند که ملت عافیت طلبی هستند. ایران در طول تاریخ مورد حمله ملت های مختلفی قرار گرفته، از اسکندر و اعراب تازه مسلمان شده گرفته تا چنگیز و تیمورلنگ و ترکان و محمود افغان، داستان های تاریخی زیادی است از مقاومت اقوام مختلف ایران در مقابل اقوام مهاجم، اما شیرازی ها تقریبا در مقابل هیچ کدام از این ملت های مهاجم مقاومت نکردند و با همه آن ها از سر دوستی درآمدند و به جای شمشیر کشیدن که ظاهرا چندان سررشته ای هم در آن نداشتند، با اسلحه دختران زیبا و شراب و شعر دشمن را زمین گیر کرده اند، طوری که از تیمور و چنگیز که از سر مردان دیگر شهرهای ایران مناره ساخته بودند داستان های مختلفی نقل می شود که در باغ های اطراف شیراز با شاعران زمانه خود- از جمله همین آقای حافظ که ظاهرا در طول عمر شریفش فقط یکبار از دروازه شیراز بیرون رفته- باده نوشیدند و مشاعره کردند.
در حالیکه هنوز هم انسان قرن بیست و یک همکاری با نیروهای اشغالگر را امری رذیلانه و دور از اخلاق و شرافت انسانی می داند، شیرازی ها با نشستن بر سر میز مذاکره با نیروهای اشغالگر و استفاده از نفوذ کلام پارسی که شعرای شیرازی چون سعدی و حافظ آن را به اوج کمال خود رسانده بودند، با ندمیدن به شعله های خانمان سوز جنگ های از پیشت باخته علاوه بر اینکه جان هزاران هزار شهروند خود را حفظ کردند ، باعث شدند که بسیاری از اماکن تاریخی با قدمت چند هزار ساله مثل تخت جمشید و مقبره کورش در اطراف شهر از گزند حملات کور سربازان خشمگین حفظ شود و مهمتر از اینها با ایجاد ثبات سیاسی اجتماعی در منطقه فارس، فرهنگ و زبان فارسی صاحب پایتختی معنوی شود که با جلب نویسندگان و روشنفکران ایران و حمایت از تولید مدام شعر و نثر پارسی آن را در مقابل هضم شدن در فرهنگ مهاجمین مصون دارد.
شیراز برای من فراتر از یک شهر نماینده یک بینش و نگاه است به زندگی. بها دادن به نفس زندگی و زنده ماندن در مقابل فرهنگ به ظاهر اخلاق گرا اما در باطن انتقام خواه و کینه جویی که زندگی با شرافت را صرفا در مرگ باعزت می بیند و مرگ با عزت را صرفا مرگ در راه تلافی جویی و مقابل به مثل کردن و باز تولید خشونت. شاید حتی در دوران امروز هم این منش رفتاری به عافیت طلبی تعبیر شود، اما هر چقدر که سلحشور ی ها و حق طلبی های ملت های دیگر در یازده سپتامبر و عراق و افغانستان و غزه توانست باعث اقتخار مسلمانان و آمریکایی ها و اسراییل ها شود، عافیت طلبی و به استقبال مهاجمان با سلاح شراب و شعر رفتن شیرازی ها نیز می تواند باعث شرم و سرافکندگی مردمان این شهر بشود